دیگر خسته شده ام از نوشتن و نوشتن که شده است مستی شبانه ام و صبوحی صبحگاه
خسته شده ام از بی درو پیکر گزیدن کلمات که همه بیشتر محدودیت هستند تا ابزار
اوج هنر هنرمند لحظه ایست که تصور کشتن را به تصویر می کشد که من روزها ست خویشتن خویش کشته ام و مجالی نمانده است برای گفتگوی صمیمانه
و این ثانیه ها که بدون هیچ گونه هوده می گذرند، بی آنکه در من وقعی برانگیزند
همه و همه حکایت دیگری است
این برف لعنتی هم عجیب زمین گیرمان کرده ، مانده ام و خاطراتی که محل یقین باقی نمی گذارند
مانده ام و کوله باری که زمین گذاشمش لختی ....
به قول نیچه «کوتاه ترین فاصله ی بین دو قله، مسیر مستقیم است که آن هم گام های بلند می خواهد »، ما هم که پای رفتن نداریم
معجزات هم که کم اتفاق می افتند و خداوند کارهای دیگری هم برای انجام دادن دارد
می ماند راه غیر مستقیم که ما اکنون در دره اش خفته ایم و یا طی طریق به بالهای خیال که عجیب شهره ی شهرم به این فعل
توهم هم که عود کند بال پرواز هم پیدا می شود. حال می شود غار غار کرد که بال هم داریم و خیالمان نیست آشفتگی دیگران
این هم می شود نوای انده بارمان که هیچ مصداقی ندارد و گیر هم ندهید به کلامم و پیوستگی متن که خود عمری را در راه محاسبات درون متنی گذرانده ام
نگران نباشید. هنوز زنده ام به نفسی که بالا و پایین می رود و هنوز هم می نویسم و هنوز هم باور می کنم که تفننی است
خسته شده ام از بی درو پیکر گزیدن کلمات که همه بیشتر محدودیت هستند تا ابزار
اوج هنر هنرمند لحظه ایست که تصور کشتن را به تصویر می کشد که من روزها ست خویشتن خویش کشته ام و مجالی نمانده است برای گفتگوی صمیمانه
و این ثانیه ها که بدون هیچ گونه هوده می گذرند، بی آنکه در من وقعی برانگیزند
همه و همه حکایت دیگری است
این برف لعنتی هم عجیب زمین گیرمان کرده ، مانده ام و خاطراتی که محل یقین باقی نمی گذارند
مانده ام و کوله باری که زمین گذاشمش لختی ....
به قول نیچه «کوتاه ترین فاصله ی بین دو قله، مسیر مستقیم است که آن هم گام های بلند می خواهد »، ما هم که پای رفتن نداریم
معجزات هم که کم اتفاق می افتند و خداوند کارهای دیگری هم برای انجام دادن دارد
می ماند راه غیر مستقیم که ما اکنون در دره اش خفته ایم و یا طی طریق به بالهای خیال که عجیب شهره ی شهرم به این فعل
توهم هم که عود کند بال پرواز هم پیدا می شود. حال می شود غار غار کرد که بال هم داریم و خیالمان نیست آشفتگی دیگران
این هم می شود نوای انده بارمان که هیچ مصداقی ندارد و گیر هم ندهید به کلامم و پیوستگی متن که خود عمری را در راه محاسبات درون متنی گذرانده ام
نگران نباشید. هنوز زنده ام به نفسی که بالا و پایین می رود و هنوز هم می نویسم و هنوز هم باور می کنم که تفننی است
5 comments:
خیلی دلم می خواست به صاحب این عکس لینک بدهم اما متاسفانه آدرسی پیدا نکردم. مرسی از آزاده ابراهیمی، که هیچ نمی داند عکسش را استفاده کرده ام
مدتهاست میخوانم اینجا را و تفننییاتی از این دست در زندگی پس از مرگ، بسیار میچسبند. تولیدشان و مصرف شان.
chera in ghadr ghamgin minevisi?!! Makan i ke man mishnakhtam in tori nabood!chera hamash gham, marg , pesar e khoob ye kam ham az zendegi benevis!doost daram neveshte haye shadet ro bekhoonam! zood bash, montazerama
زندگی همین هاست که نوشته ام، نه غم و نه نیستی که فقط تعلیق. همین ها و گاهی قطره اشکی که این روزها پنهان کردنش عجیب سخت شده و البته پوزخندی
Очень хорошо написанная статья . Это будет ценным для всех, кто usess он , так же как ваш покорный слуга :). Следите за хорошую работу - с нетерпением жду более сообщений. Желаем Вам удачи!
Post a Comment