
من فراری آفریده شدهام. این را اولین بار به مادر گفتم
نمیدانم مرا میفهمید یا تنها از سر آنچه من و او میدانیم سر تکان داد
...
و حالا بعد سالهای سال که میگذرد نمیدانم دیگر
که فراری آفریده شدهام یا تنها به فرار کردن عادت کردهام
القصه، هرجا که بروم مقصد همینجاست، گوشهای که هیچ کس نمیداند، پناهی که هیچ کس پیدایم نمیکند
...
و من هربار با کولهباری تازه باز میگردم
نمیدانم مرا میفهمید یا تنها از سر آنچه من و او میدانیم سر تکان داد
...
و حالا بعد سالهای سال که میگذرد نمیدانم دیگر
که فراری آفریده شدهام یا تنها به فرار کردن عادت کردهام
القصه، هرجا که بروم مقصد همینجاست، گوشهای که هیچ کس نمیداند، پناهی که هیچ کس پیدایم نمیکند
...
و من هربار با کولهباری تازه باز میگردم
No comments:
Post a Comment